گویند شاعران عاشقند
یا که عاشقان شاعرند ؟؟؟؟؟
گر که شاعران عاشقند ..............
دل من هیچ ندارد سودی
که نه بود هرگز شاعر و
چه بسا٬ نی عاشق ........
حال اگر عاشقان شاعرند
شعر نه آن شعر که تو خوانی شعرش
آنچه از سوز دل سوخته آید شعر است
وان نوای دل بی کس شعر است
من نگویم که من آن شاعر عاشق پیشه ام
که همانا چه بسا عاشق دل سوخته ام .........
گه گداری به زبان بی زبانی
واژه می بافم از تنگنای بی عروضی
شعر من آن نیست که شعرش خوانی ......
بل٬ بی تابی پردردی بی خوابی هاست .........
بی سامانی و سودای صدای ساز است ..............
تپش پر عطش شهر پر آشوب دل است ...............
رنج بی جایی و جـولان جفــاسـت ..............
آنچه اینک بنگارم٬ بسرایم٬ بنویسم
سوز هجران و نوای بی نواست ........
پاره برگ سازها و سوزها ....
نی ها و نواها .............
حک شده بر پاره های دفتر شعریست
نه آن شعری که شعر نامیدند
بل آن سوزی که عشق نامیدند.
گر که عاشقان شاعرند .......
شعر ها فقط آغازند ...........
چون که پایان راه نا پیداست ........
راه عشق چه بسا بی انتهاست .........
نظرات شما عزیزان: